Tuesday, October 23, 2012

زيارت نامه ی حضرت سيد الشهداء به قلم حضرت بها ءالله و مضمون آن به فارسی


زيارت نامه ی حضرت سيد الشهداء به قلم حضرت بهاءالله و مضمون آن به فارسی


هذه زيارة نزلت من قلمی الابهی فی الافق الاعلی لحضرة سيد الشهداء حسين بن علي روح ما سواه فداه

(هو المُعزّي المُسلّيُ الناطق العليم )

شهد اللّه انّه لا اله الا هو * و الّذی أتی انّه هو الموعود فی الکتب و الصّحف و المذکور فی أفئدة المقرّبين و
المخلصين * و به نادت سدرةُ البيان فی ملکوت العرفان * يا أحزابَ الأديان لعمرُ الرّحمن قد اتَتْ ايَّامُ لأحزان
بما ورد علی مشرق الحجّة و مطلع البرهان ماناح به أهل خِباء المجد فی الفردوس الأعلی * و صاح به أهلُ
سُرادق الفضل فی الجنّة العليا شهد اللّه انّه لا اله هو * و الّذی ظهر انّه هو الکنز المخزون و السِّرُّ المکنون
الّذی به أظهر اللّهُ اسرارَ ما کان و ما يکون * هذا يوم فيه انتهت آيةُ القبل بيوم يقوم النَّاسُ لربّ العرش و
لکرسيّ المرفوع * و فيه نُکِسَتْ راياتُ الأوهام و الظّنون * و برز حکم إنّا لله و إنّا إليه راجعون * و هذا
يوم فيه ظهر النّبأ العظيم الّذی بشّر به الله و النبيّون و المرسلون * و فيه سرع المقرّبون الی الرّحيق
المختوم و شَرِبوا منه باسم الله المقتدر المهيمن القيّوم * و فيه ارتفع نحيب البکاء من کلّ الجهات و نطق
لسان البيان اَلْحزنُ لاولياءِ الله و اصفيائه * و البلاء لأحبّاء الله و امنائه * و الهمّ و الغمّ لمظاهر أمر الله
مالک ما کان و ما يکون * يا اهلَ مدائنِ الأسماءِ و طلعاتِ الغرفات فی الجنّة العليا و أصحابَ الوفاء فی
ملکوت البقاء * بَدِّلوا أثوابَکم البيضاءَ و الحمراءَ بالسّوداءِ بما أتت المصيبةُ الکبر ی * و الرَّزيَّة العظمی
الّتی بها ناح الرَّسول و ذاب کبِدُ البتول * و ارتفع حنين الفردوس الأعلی * و نحيبُ البکاء من أهل سرادق
الأبهی * و أصحاب السّفينة الحمراء المستقرّين علی سُرُر المحبّة و الوفاء * آه آه من ظلم به اشتعلت حقَائقُ
الوجود * و ورد علی مالک الغيب و الشّهود من الّذين نقضوا ميثاقَ الله و عهدَه و انکروا حجّتَه و جحدوا
نعمتَه و جادلوا بآياته * فآه آه ارواحُ الملأ الأعلی لمصيبتک الفداء يا ابنَ سدرة المنتهی و السّر المستسرّ فی
الکلمة العليا * يا ليت ما ظهر حکم المبدأ و المآب و ما رأت العيون جسدَک مطروحاً علی التّراب *
بمصيبتک مُنع بحرُ البيان من أمواج الحکمة و العرفان و انقطعت نسائم السّبحان * بحزنک مُحِيَت الآثار و
سقطت الاثمار و صَعَدَتْ زفراتُ الأبرار و نزلتْ عبرات الأخيار * فآه آه يا سيّدَ الشّهداء و سلطانَهم * و آه آه
يا فخرَ الشّهداء و محبوبَهم * اشهد بک اشرق نيّر الانقطاع من افق سماء الابداع و تزيّنت هياکل المقرّبين
بطراز التّقوی * وسطع نور العرفان ف ی ناسوت الانشاء * لو لا ک ما ظهر حکم الکاف و النّون و ما فُتحَ خَتْمُ
الرّحيق المختوم * و لو لا ک ما غرّدتْ حمامةُ البرهان علی غصن البيان * و ما نطق لسانُ العظمة بين ملأ
الأديان * بحزنک ظهر الفصل و الفراق بين الهاء و الواو * و ارتفع ضجيج الموحّدين فی البلاد * بمصيبتک
مُنعَ القلمُ الأعلی عن صريره و بحرُ العطاء عن أمواجه و نسائمُ الفضل من هزيزها * و انهارُ الفردوس من
خريرها * و شمسُ العدل من اشراقها * اشهد أنّک کنتَ آيةَ الرَّحمن فی الأمکان * و ظهورَ الحجّة و البرهان
بين الأديان * بک أنجز الله وعدَه و اظهر سلطانَه * و بک ظهر سرّ العرفان فی البلدان * و اشرق نيّر
الايقان من افق سماء البرهان * و بک ظَهرتْ قدرةُ اللّه و أمرُه و اسرارُ الله و حِکمُه * لو لا ک ما ظهر
الکنز المخزون و أمره المحکم المحتوم * و لو لا ک ما ارتفع النّداء من الافق الأعلی * و ما ظهرت لآلئُ
الحکمة و البيان من خزائن قلم الأبهی * بمصيبتک تَبدّل فرح الجّنة العليا و ارتفع صريخ أهل ملکوت
الأسماء* انت الّذی باقبالک أقبلتِ الوجوهُ إلی مالک الوجود * و نطقت السّدرةُ الْملک للّه مالک الغيب و
الشّهود * قد کانت الأشياء کلّها شيئاً واحداً فی الظّاهر و الباطن فلمّا سَمعَتْ مصائبَکَ تفرّقتْ و تشتّتتْ و
صارت علی ظهورات مختلفة و ألوان متغايرة * کلُّ الوجود لوجودک الفداء يا مشرقَ وحيِ الله و مطلعَ الآية
الکبری *و کلُّ النّفوس لمصيبتک الفداء يا مظهرَ الغَيب فی ناسوت الانشاء * اشهد بک ثبت حکم الانفاق فی
الآفاق * و ذابت أکباد العشّاق فی الفراق * اشهد أنّ النّورَ ناح لمصيباتک و الطُّورَ صاح بما ورد عليک من
أعدائک * لولاک ما تجلّی الرَّحمن لابن عمران فی طور العرفان * أناديک و اذکرک يا مَطْلَعَ الانقطاع فی
الابداع * و يا سرَّ الظهور فی جبروت الاختراع * بک فُتح بابُ الکرم علی العالم * و اشرق نور القِدَم بين
الأمم * اشهد بارتفاع يد رجائک ارتفعت أيادی الممکنات الی الله منزل الآيات * و باقبالک إلی الافق الابهی
أقبلت الکائنات الی الله مُظْهر البيّنات * انتَ النقطة الّتی بها فُصِّلَ عِلْمُ ما کان و ما يکون * و المعدن الّذی
منه ظهرت جواهر العلوم و الفنون * بمصيبتک توقّف قلمُ التقدير * و ذَرَفَتْ دموعُ أهل التَّجْريد * فآه آه
بحزنک تزعزعَتْ أرکان العالم * و کاد أن يرجعَ حکم الوجود إلی العدم * انت الّذی بامرک ماج کلّ بحر وهاج
کلّ عَرْف و ظهر کلّ أمر حکيم * بک ثبت حکمُ الکتاب بين الأحزاب * و جری فرات الرّحمة فی المآب * قد
اقبلتُ اليک يا سرّ التّوراة و الانجيل * و مطلعَ آيات اللّه العزيز الجميل * بک بُنِيَتْ مدينةُ الانقطاع و نُصِبَتْ
رايةُ التّقوی علی أعلی البِقاع لولاک انقطع عَرْف العرفان عن الأمکان و رائحة الرّحمن عن البلدان *
بقدرتک ظهرت قدرةُ الله و سلطانُه و عزُّه و اقتدارُه * و بک ماج بحر الجود و استوی سلطانُ الظّهور علی
عرش الوجود * اشهد بک کُشِفتْ سبحاتُ الجلال * و ارتعدت فرائص أهل الضّلال * و مُحِيَتْ آثارُ الظّنون و
سقطت اثمار سدرة الاوهام * بدمک الأطهر تزيّنت مدائن العشّاق * و أخذت الظلمةُ نورَ الآفاق * و بک سَرَع
العشّاق إلی مقرّ الفداء * و أصحابُ الاشتياق إلی مطلع نور اللّقاء * يا سرَّ الوجود و مال کَ الغيب و الشّهود
* لم أدرِ أيّةَ مصيباتک اذکرها فی العالم و أيّةَ رزاياک ابثّها بين الأمم * أنت مَهْبَطُ علمِ الله و مشرقُ آياته
الکبری و مطلعُ اذکاره بين الوری و مصدرُ أوامره فی ناسوت الانشاء * يا قلم الأعلی قل أوّل نور سطع و
لاح و أوّل عَرْفٍ تضوّع و فاح عليک يا حفيفَ سدرةِ البيان و شجرَ الايقان فی فردوس العرفان * بک اشرقت
شمس الظّهور و نطق مکلّم الطّور * و ظهر حکم العفو و العطاء بين ملأ الانشاء * اشهد أنّک کنتَ صراطَ
لله و ميزانَه و مشرقَ آياته و مطلعَ اقتداره و مصدرَ أوامره المحکمة و أحکامه النّافذة * انت مدينةُ العشق و
العشّاقُ جنودُها * و سفينةُ الله و المخلصون مَلاحُها و رُکّابُها * ببيانک ماج بحر العرفان يا روحَ العرفان
اشرق نيّر الايقان من افق سماء البرهان * بندائک فی ميدان الحرب و الجدال ارتفع حنينُ مشارق الجمال فی
فردوس الله الغنيّ المتعال * بظهورک نُصِبت رايةُ البرّ و التّقوی و مُحيَت آثارُ البغي و الفحشاء * أشهد انّک
کنتَ کَنزَ لآلئ علم الله و خزينةَ جواهر بيانه و حکمته * بمصيبتک تَرَکتِ النّقطةُ مقرّها الأعلی و اتّخذَت
لنفسها مقاماً تحت الباء * أنت اللّوح الأعظم الّذی فيه رُقم أسرارُ ما کان و ما يکون و علومُ الأوّلين و
الآخِرين * و أنت القلم الأعلی الّذی بحرکته تحرّکت الأرض و السّماء *و توجّهت الأشياءُ الی أنوار وجه الله
ربّ العرش و الثّری * آه آه بمصيبتک ارتفع نحيبُ البکاء من الفردوس الأعلی * و اتّخذَت الحوريّاتُ
لأنفسهنّ مقام اًعلی التّراب فی الجنّة العليا * طوبی لعبد ناح لمصيباتک * و طوبی لامَةٍ صاحَت فی بلاياک *
و طوبی لعين جرت منها الدّموع * وطوبی لأرض تشرّفت بجسدک الشّريف * و لمقام فاز باستقرار جسمک
اللطيف * سبحانک اللّهمّ يا إلهَ الظّهور و المجلّی علی غصن الطّور * أسألک بهذا النّور الّذی سطع من أفق
سماء الانقطاع * و به ثبت حکمُ التّوکُّل و التّفويض فی الابداع * و بالأجساد الّتی قُطِعَتْ فی سبيلک * و
بالأکباد الّت ی ذابت فی حبّک * و بالدّماء الّتی سُفکت فی أرض التّسليم أمَامَ جهک * أن تَغفِرَ للّذين أقبلوا الی
هذا المقام الأعلی و الذِّروة العليا و قَدِّ رْ لهم من قلمک الأعلی ما لا ينقطع به عَرفُ اقبالهم و خلوصِهم عن
مدائن ذکرک و ثنائک * أيْ ربّ تراهم منجذبين من نفحات وحيک و منقطعين عن
دونک فی أيّامک * أسألک أن تُسقِيَهم من يد عطائک کوثَرَ بقائک * ثمّ اکتب لهم من يراعة فضلک أجرَ
لقائک * أسألک يا الهَ الأسماء بأمرک الّذی به سخّرت الملک و الملکوت * و بندائک الّذی انجذب منه أهلُ
الجبروت * أن تؤيّدَنا علی ما تحبّ و ترضی و علی ما ترتفع به مقاماتُنا فی ساحة عزّک و بساط قربک * أی
ربّ نحن عبادک أقبلنا الی تجلّيات أنوار نيّر ظهورک الّذی أشرق من أفق سماء جودک * أسألک بأمواج بحر
بيانک اَمامَ وجوه خلقک أن تؤيّدَنا علی أعما لٍ أمَرْتَنا بها فی کتابک المبين * انک أنت أرحم الرّاحمين * و
مقصودُ مَن فی السّموات و الأرضين * ثمّ أسألک يا إلهَنا و سيّدَنا بقدرتک الّتی أحاطت علی الکائنات و
باقتدارک الّذی أحاط الموجودات أن تنوّرَ عَرْشَ الظّلم بأنوار نيّر عدلک و تبدّلَ أريکةَ الأعتساف بکرسيّ
الأنصاف بقدرتک و سلطانک انّک أنت المقتدر علی ما تشاء * لا إله إلا أنت المقتدر القدير



: مضمون بيان مبارک به فارسی


"اين زيارتی است که از افق اعلی از قلم ابهايم در حق حضرت سيدالشهداء حسين بن علی روح ماسواه
فداه نازل گرديد"
اوست تعزيت گو و تسلی دهنده ی گويا و توانا
خداوند خود گواه است که هيچ خدايی جز او نيست و آن کس که آمده همان است که وعده ی ظهورش در
کتب و صحف قبل داده شده و در دلهای مقربين و مخلصين همواره مذکور بوده و سدره ی بيان در ملکوت
عرفان به آن ندا داده است. ای احزاب اديان براستی که ايام حزن و اندوه فرا رسيده، زيرا که بر مشرق حجت
و مطلع بيان وارد گشت آنچه که ساکنان خيام مجد را در فردوس اعلی به گريه و زاری واداشت و فرياد و
فغان اهل سراپرده ی فضل را در بهشت برين بلند نمود.
خداوند خود گواه است که هيچ خدايی جز او نيست و کسی که ظاهر گشت، اوست همان گنج پنهانی و
راز نهفته ای که با ظهور خداوند، اسرار " ما کان و ما يکون" ر ا فاش نمود. در اين روز بود که آيه ی قبل
به اين آيه ی مبارکه "يوم يقوم الناس لربّ العرش و الکرسی الرفيع" منتهی گرديد. يعنی روزی که همه ی
خلايق در ساحت قدس پروردگار يکتا که بر عرش و کرسی رفيع مستوی می گردد، بپا خواهد خاست. در
اين روز بود که علائم و آثار ظنون و اوهام فرو ريخت و حکم کر يمه " انّا لله و انّا اليه راجعون" متحقق
گرديد. اين روزی است که نباء عظيم و مدهشی که خداوند و پيامبرانش وقوع آن را از قبل خبر داده بودند به
ظهور رسيد. در اين روز مقرّبان درگاه، به سوی شراب سر به مهر شتافتند و از اين خمر روحانی به نام
پروردگار مقتدر و مهيمن قيّوم لاجرعه نوشيدند. در اين روز بود که صدای گريه و زاری از کل جهات بلند
گشت و لسان بيان به اين کلمات عاليات ناطق گرديد:
"حزن و اندوه مخصوص اولياء خدا و برگزيدگان اوست. رنج وبلا خاص دوستان خدا و امن ای اوست. همّ
و غم از آن پيامبران خدا و مظاهر امر اوست".
ای ساکنان مدائن سما ! و ای طلعات غرفه های جنت علياء! و ای اصحاب وفا در ملکوت بقا ! جامه
های سرخ و سفيد خويش را به جامه ای تيره و سياه بدل نمائيد، زيرا ايّام مصيبت کبری و رزيّه ی عظمی،
فرا رسيده. مصيبتی که رسول خدا را به نوحه و زار ی انداخت و دختر گرامی اش فاطمه ی زهرا را جگر
بگداخت، ناله ی فردوس اعلی بلند گشت و صدای گريه و زاری از اهل سراپرده ی جلال و راک بين صحيفه
ی حمراء که بر تخت های محبّت و وفا آرميده بودند به فراز آسمان رسيد. آه و فغانی از ظلمی که حقايق
وجود را مشتعل ساخت، ظلمی که از ناقض ين عهد و ميثاق و منکران حجت و برهان و کافران به نعمت و
احسان و مجادله کنندگان به آيات بيّنات بر مالک غيب و شهود وارد گرديد.
ارواح ملاء اعلی فدای مصيباتت ای فرزند سدره ی منتهی و ای راز نهفته در کلمه ی عليا، ای کاش قلم
(تقدير رقم نمی خورد و ) فرمان خداوند در آغاز و انجام به ظهور نمی رسيد و ديدگان خلق، پيکر پاکت را
افتاده بر خاک نمی ديد. مصيبت تو دريای بيان را از تلاطم بينداخت و امواج حکمت و عرفان را فرونشاند و
هبوب نسائم پروردگار را متوقف ساخت به حزن تو آثار محو شد و اثمار ساقط گشت و آه از نهاد ابرار بلند
گرديد و اشک از ديدگان اخيار فرو ر يخت. افسوس و دريغ! اي سيدالشهدا ء و ای سلطان الشهداء ! ای فخر
الشهداء و ای محبوب الشهداء! گواهی می دهم به وجود تو، خورشيد انقطاع از آسمان ابداع اشراق نمود و
هياکل مقربين به زيور تقوی آراسته گشت و نور عرفان در عالم خاک بتابيد. اگر نبودی دو حرف کاف و نون
به هم نمی رسيد. (و عالم وجود محقّق نمی گشت) و شراب سر به مهر الهی باز و گشوده نمی گرديد. اگر
نبودی کبوتر برهان بر شاخسار بيان نمی سرائيد و لسان عظمت بين ملا اعلی سخن نمی گفت.
حزن تو بين دو حرف هاء و واو فاصله و جدايی انداخت و ناله ی اهل توحيد را در بلاد بلند نمود. به
مصيبتت قلم اعلی از حرکت بازايستاد و دريای عطا از امواج فرو نشست، نسائم فضل ساکن گشت و انهار
فردوس از جوش و خروش بيفتاد و خورش يد عدل از نور و تابش باز ماند. به راستی که تو بين عالم امکان،
آيت خد ايی، تو بين ملل و اديان مبداء ظهور حجت و برهانی. خداوند به وسيله ی تو به وعده اش وفا نمود و
سلطنت اش را ظاهر ساخت . به ظهور تو راز عرفان، در بلاد، آشکار گشت و خورشيد ايقان و اطمينان از
افق آسمان برهان بدرخشيد، قدرت پروردگار و امر او و اسرار و حکمت های او به وجود تو ظهور و بروز
نمود. اگر نبودی، گنج پنهان خدا آشکار نمی گشت و امر مبرم و محتوم او به ظهور نمی رسيد. اگر نبودی،
ندايی از افق اعلی بلند نمی شد و مرواريد های حکمت و بيان از خزائن قلم ابهی آشکار نمی گشت. مصيبتت
سرور و شادی اهل بهشت را بر هم زد و فرياد و فغان اهل ملکوت اسماء را به اوج آسمان رساند . تويی که
اقبالت وسيله ی اقبال وجوه به مالک وجود شد و سدره ی الهی به اين بيان احلی نطق فرمود: "پادشاهی، تنها
شايسته ی خداوند مالک غيب و شهود بوده و هست". همانا اشياء عالم در ظاهر و باطن همه يک شیء بودند.
چون مصيبات تو را شنيدند، متشتّت گشتند و به ظهورات مختلفه و الوان متنوعه در آمدند.
همه هستی فدای هستی ات ای مشرق وحی خدا و ای مطلع آيت کبری. همه نفوس فدای مصيبتت ای
مظهر غيب خدا. گواهی می دهم : به وجود تو انفاق در بين خلق رواج يافت و جگرهای عاشقان در هجر و
فراق بگداخت. براستی که نور از مصيبات تو نوحه نمود و طور از بلايای وارده بر تو صيحه کشيد.
اگر نبود ی، خداوند رحمن بر موسی بن عمران در طور عرفان تجلی نمی نمود. تو را صد ا می زنم و می
خوانم ای منشاء انقطاع در عالم ابداع و ای سرّ ظهور در جبروت اختراع، گواهی می دهم که باب کرم به
وسيله ی تو در عالم گشوده شد و نور قدم توسط تو بين امم طلوع نمود. دست اميد تو به سوی خدا، دستهای
اميد خلق را به جانب منزل آيات بالا برد و اقبال تو به سوی افق ابهی، اقبال کائنات را به مظهر بيّنات،
موجب گشت. تويی آن نقطه ای که علم " ما کان و م ا يکون" از آن منشعب و متکثر گرديد. تويی آن معدنی
که جواهر علوم و فنون از آن استخراج گشت و به ظهور رسيد. به مصيبت تو قلم تقدير متوقف شد و آب از
ديدگان اهل تجريد جاری گرديد. حزنت اساس و بنيان عالم هستی را بلرزاند و حکم وجود را ، به ورطه ی
عدم، نزديک ساخت. هر بحری به امر تو مواج است و هر نسيمی، به اراده ی تو در هبوب و مرور و هر
امر محکمی، به خواست تو ظاهر و آشکار. حکم کتاب خدا به برکت وجود تو در بين احزاب ثابت گشت و
فرات بخشش و رحمت او به وجود تو در يوم موعود، جاری گرديد. به سوی تو روی آوردم ای راز پنهان
تورات و انجيل و ای مطلع آيات خداوند عزيز و جميل. به تو شهر انقطاع بنا گرديد و پرچم تقوی بر فراز
بقعه هايش برافراشته گشت. اگر نبودی در عالم وجود، بويی از عرفان به مشام نمی رسيد و از روائح قدس
الهی بر شهره ا و ديار نسيمی نمی وزيد. قدرت تو، قدرت و سلطنت خدا را نشان داد و عزت و اقتدار او را
آشکار ساخت. به وجود تو دريای جود به موج آمد و سلطان ظهور بر عرش وجود مستوی گرديد. به راستی
تو بودی که پرده های جلال را شکاف تی و بنيان اهل ظلال را متزلزل ساختی. تو بودی که آثار ظنون را محو
نمودی و اثمار درخت اوهام را ساقط کردی. خون پاکت، مدينه ی عشّاق را بياراست و نور آفاق را ظلمانی
ساخت. به وجود تو عاشقان به مقّر فدا و مشتاقان به مبداء نور لقاء شتافتند. ای سّر وجود و ای مالک غيب و
شهود، نم ی دانم کدامين مصيباتت را بازگو کنم و از کدام بليّه ات در بين خلق سخن بگو يم. علم الهی از تو بر
قلوب مشرق شد و آيات بزرگ خدا از تو در عالم به ظهور رسيد. ياد و ذکر پروردگار از طريق تو بر دلهای
خلق بنشست و اوامر و احکام او توسط تو به عالم ناسوت صدور يافت. ای قلم اعلی، بگو نخستين نوری که
درخشيد و ظاهر گشت، و نخستين نفحه ی طيبه ای که وزيد و مرور نمود، نثار وجودت ای نسيم سدره ی
بيان و ای بوی خوش درخت ايقان در فردوس عرفان.
خورشيد ظهور به وسيله ی تو طلوع نمود و مکلم طور، به وسيله ی تو نطق فرمود و حکم عفو و بخشش
به وجود تو در بين خلق ظاهر گرديد. گواهی می دهم که تويی صراط خدا، تويی ميزان خدا، تويی مشرق
آيات و مطلع اقتدار خدا. و تويی مصدر اوامر محکمه و احکام نافذه ی خدا. تويی مدينه ی عشق و عاشقان،
سپاهان آن و تو يی سفينه ی خدا و مخلصان، ملاحان و راکبان آن. به بيان تو ای روح عرفان، بحر عرفان به
موج آمد و خورشيد ايقان از افق آسمان برهان بدرخشيد. ندای تو در ميدان جنگ و جدال، ناله ی مه رويان را
در فردوس خداوند غنی متعال بلند نمود . به ظهور تو پرچم تقوی برافراشته شد و آثار بغی و فحشاء محو
گرديد. گواه ی می دهم که تويی گنجينه ی لئالی علم خدا. و تويی مخزن جواهر بيان و حکمت های خدا. از
مصيبت تو نقطه، جايگاه رفيع خود را ترک نمود و در محلی ز ير حرف باء برای خود مقر گزيد. تويی آن
لوح اعظمی که اسرار "ما کان و ما يکون" و علوم اولين و آخرين در آن رقم خورده است. تويی آن قلمی که
به حرکت آن زم ين و آسمان به حرکت آمده و توجه اشياء را به انوار وجه پروردگار، مالک عرش و ثری
جلب کرده است. افسوس افسوس، به مصيبت ات صدای گريه و زاری از فردوس اعلی بلند گشت و حوريان
در بهشت روی خاک منزل گزيدند.
خوشا به حال بنده ای که بر مصائب تو گريست و خوشا به حال کنيزی که بر بلايای تو ضجه و زاری
نمود. خوشا به چشمی که برايت اشک ريخت، خوشا به سرزمينی که به نزول پيکر پاکت متبرک گشت. و
خوشا به موقفی که جسم لطيفت در آن مستقر گرديد.
پاک و منزهی تو ای پروردگار ظهور، ای تجلی کننده بر شاخه ی طور. از تو می خواهم به حق اين
نوری که از افق آسمان انقطاع تابيده و حکم توکل و تفويض ر ا در عالم ابداع رواج داده و ثبات بخشيده. و به
حق اجسادی که در سبيل تو ق طعه قطعه گشته و جگر هايی که در راه محبتت گداخته شده و به حق خون هايی
که در ارض تسليم در جلو ی رويت بر زمين ريخته که زائرين اين مقام اعلی و ذروه ی عليا را مورد عفو و
رحمت خود قرار دهی و برای آنان از قلم اعلی يت آنچه را که بدان بوی خوش اقبال و خلوصشان از مدائن
ذکر وثنای تو قطع نگردد مقدّر فرمايی. ای پروردگار! آنان را می نگری که از نفحات وحی ات منجذب گشته
اند و در ايام تو از ماسوی يت دل بريده اند. از تو می خواهم که آنان را به دست بخشش خويش از کوثر بقايت
سيراب نمايی و اجر لقايت را برای آنان ثبت فرمايی.
ای خد ای اسماء ، از تو می طلبم به حق امر عظيمت، که ملک و ملکوت را با آن مسخّر فرمودی و به حق
ندای شيرينت که اهل جبروت را با آن مجذوب ساختی، ما ر ا به آنچه مورد رضای تو است و آنچه باعث علو
مقام ما در ساحت عزت توست مؤيد فرمايی.
ای پروردگار، ما بندگان توايم که به تجليات انوار خورشيد ظهورت که از آسمان بخششت طلوع نموده،
اقبال کرده ايم. از تو می خواهيم به حق امواج بحر بيانت که در مقابل روی خلقت به ظهور رسيده، که ما را
بر انجام اعمالی که در کتاب مبينت امر فرمودی، مؤيد فرمايی. به راستی که تويی ارحم الراحمين و مقصود
اهل سماوات و ارضين. از تو می خواهم ای خدای ما، به قدرتت که همه ی کائنات را احاطه نموده و به
اقتدارت که همه ی موجودات را فرا گرفته، عرش ظلم را به يد قدرتو سلطنت خويش به نور عدل منّور
فرمايی و تخت اعتصاف را به کرسی انصاف بدل کنی. تويی توانا بر آنچه اراده فرمايی. نيست خدايی جز تو
خداوند مقتدر و توانا.


http://bahainafeza.files.wordpress.com/2010/06/bahahtablet_in_honor_of_imam_hussein.pdf





No comments:

Post a Comment